چرا میگویند...چشم ها را باید شست جور یگر باید دید؟
حال که من میدانم...
دست ها را باید شست...دست از تو باید کشید
مهربانم...
دستم را میشورم...از تو...
و میگذارم راحت در زیر سرم
و دراز میکشم در نور مهتاب
و مناجات میکنم با خورشید
نه با خورشید آسمان
با خورشید حضورت و با خورشید وجودت
گفتی بکش...
دستت را از من
کشیدم ولی ،
چشمم را چگونه؟
و دلم را ؛
وشاید نفسم...
ستون فقراتم در غم نبودنت با من لج کرده و مدام جیر جیر میکند
مثل درهای کهنه و قدیمی که مدام جیر جیر میکنند...
و شاید با روغنی خوب ، درست شوند...
به من گفته بر نمیگردم... ومیخواهم کج شوم
و جیر جیر کنم
و شاید بخواهم بشکنم...
کمرم هم خواهد شکست در غم هجرانت..
چند وقتی فراموشت کرده بودم
در کوه
در دشت
در صحرا
ولی تا کی؟
تا کی به ندای درونی ام بگویم خفه شو؟
تو نمیتوانی باور کنی
اینقدر گفته ام خفه شو که اشک هایم همه خفه شدند...
نه در زیر آب ... در دلم...در اعماق قلبم
جایی که تو هستی
جایی که تو با سنگدلی زنده بگورشان میکنی
مهمان دلت شدم
نه در واقعیت...
در خیال
در رویا
چقدر دل تو با صفاست
خوشا به حال صاحب دلت.
راست میگویی که هیچگاه صاحب دل نخواهی داشت؟
پس چرا من باور نمیکنم؟
نه، نه ، نه ،
عشق می آید روزی به بالینت ،
در انبوه مژه های مشکی ات چنگ می اندازد و تو را از درونت می رباید وشاید...
تو نیز ناخواسته همچون من بیدل شوی....
و شاید هییچگاه معشوقه ات تو را نشناسد... و شاید تو یک گام به جلو برداری.
خسته ام.. از این همه عطر های مختلف..عطرهایی که بوی آشنا ندارند ...
عطر های غریب و بی هویٌت..
میخواهندم ...
نه برای خودم...
برای زیبایی ام...
و نمیخواهمشان ...
نه برای خودشان...بلکه برای هوس های زودگذر.
رودخانه هنوز هم جاریست
جاریست و پر آب
رود ، رود است...
چه فرق میکند جیحون باشد یا کارون...
دز باشد یا کرخه...
زاینده رود باشد یا ارس...
رود رود است...
زلال است مثل قلبت
جاریست مثل وجودت
بخشنده است مثل ذاتت
مینشینم بر سر رود..
رود من ... تو هستی...
پاهای گر گرفته ام را آرام ارام فرو میکنم در آب خنک...شاید خنک تر از هر رودی ... و آرام میشوم با آرامشت.
من چه کنم با بلبلان نغمه سرا که یک دم ارام و قرار ندارند
و ماهی های کوچک رود...
قرمز رنگ و طلایی
وشاید آبی
ماهی زیبای من ابیست
رنگ آسمان است و پاک...مثل آب جاری.
رعد و برق میزند...
رویایم بهم ریخت
فکر میکنم دیگر وقت رفتن است.
خیلی وقت ها خیلی ها با هم آپ می کنند..
و این دلیل نمی شود که من عصبانی باشم!
و این که دست ها آلوده ست .. دست ها را باید کشت!
خوب من فکر میکنم همیشه عصبانی هستی
حالا چرا؟
نمیدونم.
نه آلوده نیست...اتفاقا به نظر من پاکه...
پاک و مقدس...چون گناه الود و شهوت ناک نیست
جالب بود و زیبا
ممنون از این همه لطف
واسه من خیلی ام رویا نبود ..
هرکسی یه رویایی واسه خودش داره.
رویای من مال منه :)
مرسی از حضور گرمت
موفق باشی
ممنون
اینو خیلی پسندیدم ....و خیلی خوندم ...ذره ذره احساست رو دیدم در جای جای اون ...
توش همش بغض و اشک و حسرت دیدم و اون تهش کمی امید ...
عالی بود ..:(
ممنون مهربون
فک کنم تنها کسی که شاید کمی درک کنه تویی.
مرسی که همراهیم میکنی همیشه.
حالا دپ زدی به خاطر حرف من کلّا اون پستو حذف کردی...؟؟؟
من فقط اون پستو نگفتم که تکراریه .. کلا این موضوع ها رو هر کس بنویسه تکراره.. و ابتذال..!!
ببخشیدا....
یه چیز دیگه اینکه میگی وبلاگای دیگه هم داری ..
لطفا اونایی رو که میگی پر طرفدارن واسه من بفرست .. ببینم چی میگی...!!!
ایمیلم تو وبلاگ هست!
:)) سلام
نه به خاطر اون حرف تو این پست رو حذف نکردم...کلا نمیخواستم فعلا این رو بذارم...پشیمون شدم از گذاشتنش و پاکش کردم.
چرا میگی این حرف ها ابتذاله؟
به نظر من ادم باید حرف دلش رو بزنه حالا میخواد با زبون میخواد با نوشته مهم گفتنه.
منمن تا حالا از اینجور نوشته ها خوشم نمیومد میدونی چزا؟
همه رو یه جورایی مسخره بازی میدیدم تا روزی که ناخواسته وارد این بازی شدم.
الان هم بازی تموم شده و هر از چند گاهی برای معشوقه ای مینویسم که نه وجود داشته نه وجود پیدا میکنه... یه جورایی میشه گفت من نوشت هایی که از دل بیرون میاد برای یک رویای ناب.
توی اولین بلاگم اسم این نوشته هام رو میذاشتم:
مهربون رویایی و میگفتم من یه مهربون رویایی دارم که همه حرفام باا اونه و لنگش رو زمین پیدا نمیشه.
نمیدونم تونستم منظورم رو بهت برسونم یا نه!؟
و دیگه اینکه من نمیخوام این وبلاگم شناس بشه و بدونن این نوشته ها مال کیه.
چون فقط مهرانٍ که میدونه نعنا همون ... هستش و اونم قول داده که هیشکی نشناسه من رو وگرنه اینجا هم نمیتونم حرف هام رو بزنم.
من نگفتم پرطرفدارم گفتم طرفداراش هم کم نیست...ینی مردهء مخاطب نیستم.
ولی اگه یه کوچولو دقت کنی وبلاگ هام رو به راحتی میتونی پیدا کنی.
سلام خانومی
تا حالا از این دید نگاه نکرده بودم ... عالی بود نوشته ات
...موفق باشی
سلام عزیزم...
ممنونم...
سلام
نوشته بسیار عالی بد
یاد این شعر افتادم
.............
به سراغ من اگر می آیی نرم و آهسته بیا
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من!!!!!
به سراغ تو نمی آیم.... !!!!! تو به بر هم زدن برگ گلی چینی ات میشکند.. چه رسد با ضربان دل من؟؟؟؟!!!!!!!!!
سلام خانومی
مرسی شما لطف داری.
......................
آره..
شعرت خیلی قشنگ بود
ببین! به نظر تو باید بدونم؟؟؟
حتما باید همه چی رو همه چی رو جار بزنم؟؟؟
چی بگم والا...!!!
سلام *
ممنون ار اینکه به وبلاگ من سرزدید
وبلاگتون زیباست و پرمحتوا و از ظواهر امر پیداست که حسابی وقت می گزارید
برای شما آرزوی سربلندی و موفقیت می کنم
حق نگهدارتان
ممنون ... دوست من
یا علی
سلام عاشق نعنا و پونه!
می دونی منم مثل تو عاشق بوی خوش نعنام؟
می بینی دنیامون چقدر به هم نزدیکه!
دنیا همینه
یه عشق
یه دوستی
فکر یه پرواز
واسه همینه که دیوونه شدم
واسه همینه که گمون کردم عشق همه زندگیمو پیدا کردم!
حالا خیلی از اون ماجرا می گذره
و من می فهمم اشتباه کردم
دنیام خیلی کوچیک بود خیلی زیاد
و حالا چشمامو شستم
و مثل تو دست از اون شستم
و حالا دنیام رنگ دیگه ای داره
عطر دیگه ای داره
عطر نعنا پونه
عطر گل یاس
و بابونه
و مریم!
وقت رفتن نیست شکوفه من!
وقت آمدن است
وقت رقصیدن است
وقت بودن است
دوباره بودن!
کهربای خوبم چی میتونم بگم؟!!!
خوشحالم که دوباره خودا شدی و خودت هستی
خوشحالم که دنیات زیبا و خوشرنگه و عطر های آشنا داره.
من کمی سردرگم شدم...حالا چرا!!! الله اعلم...
خوب کاری کردی که اومدی پیشم مهربون...ممنونم
گفتم .. مارا رها کنید در این گند بی حساب..
خوب گفتی ... ولی من یکی رهات نمیکنم...حالا بقیه خود دانند
چی میگی تو....؟؟؟
مثلا چه کار می توانی برایم انجام دهی اگر رهایم نکنی؟؟؟
نهایتش اینه که میدونی تو این گند لگد مال شده یکی هست که باهاته.... نیست؟
سلام ....
زیبا بود ...
جدایی...
از هدیت ممنون ....
نمی دونم چرا وقتی کامنتت را دیدم خجالت کشیدم ....
حتما قبول می کنم ....
سلام ...
ممنون...
قابلی نداشت...شاید هدیه من کمی باعث بشه که نوشته هات و افکارت... از این توناژ خاکستری در بیاد.
خوشحالم میکنی...منتظر نوشته بعدیت هستم...با یه چراغ زنبوری.
سلام
ممنون که بهم سرزدی
منم عاشق عطر نعنا و پونه هستم...با بوکردنش یه حس خیلی خنک و ملایمی پیدا میکنم...مثل خوردن نسیم خنک به صورتم توی یه بعد از ظهر گرم تابستونی...
سلام دوست خوبم.
منم ممنونم که اومدی اینجا.
آره..نعنا...پونه...ریحون...هندونه :)) من همش رو دوست دارم
البته خیلی چیزای دیگه هم دوست دارما...!!!
سلام مرس یاز نظرت اجازه دوستی هست؟؟؟؟؟؟/ و اجازه اینکه بلینکونیمتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟:دی
سلام بانوی باغ رویا....
سعادت میشه برام.
حتمآ
جدی تا کی باید به ندای درون گوش نداد و خودمون رو گول بزنیم.میدونی خیلی تلاش کردم ولی هیچ جوره نمیتونم خفش کنم.نمیتونم از عشقم دست بکشم.
مسلما دست کشیدن از عشق خیلی سخته...ولی آدم همه کاری میتونه بکنه...فقط کافیه که بخواد
حالا چه عجله ای؟ بودی خانومی !
متوجه نشدم...!!!
سلام عزیزم
اگه موافقی تبادل لینک کنیم
چرا که نه؟
سلام نعناپونه مهربون
واقعا داستانه .کاملا درست خدث زدی واز حضورت متشکرم.
خیلی دلنشین مینویسی .مسلما بقیه بلاگهات هم به زیبائی همینه.
شاد باشی
سلام دوست گل و خوبم.
ممنون از مهربونیت.
خوشحالم کردی
پست جدید قرار نیست بگذاری ها؟؟؟
-----------------------------------------
همانجا گفتم که چقدر خرکی می کشم سیگار را..
پست جدید هم میذارم....منتظرم امتحاناتم تموم بشه بعد
راستی...سلام
تا امتحانات تموم شه که اینجا می ترکه...
اشتباه شد.. ایمیل نبود!
حاالا اینجا هست...
به به
به به
سلام خانوم
سلام جواب داره ها
خانم کیه عزیزم!!!!!
اه.. اینجا آخه جای چته؟
من پسرم..
:) راست میگی داره کم کم میشه چت.
من تا امشب فکر میکردم دختری شما...!!!
الان یک کودک ۲۵ساله هستم که همه من رو میشناسین ولی نه با این بلاگ و نه با این اسم با چند بلاگ دیگه...الان ناشناس اینجا هستم تا راحت حرف هام رو بزنم...پس: به غسالخونه خوش اومدی مهربون خوش قلب...
من اینجام تا راحت باشم م م م م م به قول شما راحت حرفام رو برنم.
یه پیشنهاد : اگه فونتت رو یه کم کوچیکتر کنی بهتر نیس؟
در ضمن معرفی وبلاگت چند تا غلط لپی داره....
ایشالا دوباره جوری نشه که اینجا رو هم ببندی...
بابای بابا
سلام دوست خوب
اینایی که نوشتی اشتباه نیستند...من خودم رو یک کودک میدونم هرچند که ۲۱ سال سن داشته باشم.
راستش رو بخوای سیستم من ویروسی شدم برای همین هم فونت هایی که تو بلاگ هام انتخاب میکنم درشت میشه ولی برای من با فونت ۲ میاد.
خوشحالم کردی که سر زدی.
چقد اسم وبلاگت خوشمزه ست
دلم خواست
با نون و پنیر و ریحون!
بفرمایین...مهمون من باش
سلام دوست خوبم
بشر برای پاسخ به سوالات اساسی خود دست به تلاشی چند هزار ساله زده....
چه کسی می تواند راه درست را به ما نشان دهد؟
منتظر دیدار شما هستیم!
با سلام حضور شما
با پستی راجع به ...
با اینکه جناب امیرالمؤمنین(ع) و صدیقة کبری(س) از اولیاء الله بودند و معصوم و تمام عالم را در اختیار داشتند و میتوانستند با یک اشاره مریض را خوب کنند، اما بازدست تصرف دراز نکردند و نذر سه روز روزه کردند تا مریضشان خوب شود. معلوم میشود با این عمل خواستهاند به ما دستورالعمل بدهند. زیرا آنها برای شفای مریض اصلاً نیاز به سه روز روزه نداشتهاند. آنها این کار را کردهاند تا به ما برنامه بدهند...
بروزم.
ممنون میشم قدم رنجه کنید منتتظرم
اللهم عجل لولیک الفرج [گل][گل][گل][لبخند]
ایا بنظرت ماهی زیبای تو ابیست یا خشکی؟؟؟
ممنون بخاطر جا پات
آبیست یا خشکی؟
نمیدونم شاید عادت به خشکی داره و ولی وجودش از آبه...پاکه پاک
تو بزغاله نیستی اما نوشته هایت بوی یونجه می دهد چیزی کم داری ،نه چیزهایی کم داری ،مثل پازل هزار تکه ای که کودکی شرور قطعه هایش را جویده باشد.
به خدا ایمان داشته باش ولی تکیه نکن .شیطان را باور کن اما دوری نه ...تو خود را در خود گم کرده ای فقط ای کاش عاشق نبودی
من دیوونم الان یا شما؟
عاشق نیستم....
وقت رفتن وقتی است
که اقاقیای رویت
به خواب اهورا رفته باشد...
ممنون از حضورت...
مرسی
سلام
به روز هستم
سلام.
چشم
گلم منظورم این بود که هنوز وقت رفتن نشده!یه تیکه از شعرت که گفتی فکر می کنم وقت رفتن است
افتاد؟دی
داستش رو بخوای همون دیشب افتاد ولی چه میشه کرد ککه کار از کار گذشته بود و من سوتی رو داده بودم.
:)) به روی خودت نیار...
سلام
لوگو و مطالب زیبایی دارید مایلید همدیگرو لینک کنیم؟؟؟
سلام.
مرسی...نظر لطفتونه
مطالبتون زیبا بود ...مرسی
قابل شما رو نداشت
به وبلاگم برو،چندی نظر ده...........اگر رفتی به من حتما خبر ده...........منم آن بی اثر ترتیب دوران...........به ترتیبات من قدری اثر ده
به روزم و منتظر حضور سرسبزت.
یا علی
چه شعر خوشگلی هم براش گفتی
به روی چشم....
پس کو آدرست؟
سلام
نوشته هایت را می خوانم و در اولین فرصت لینک عطر نعنا را در وبلاگم خواهم گذاشت.
سپاس از حضورت و
دلت بهاری
سلا
ممنونم
من بیشتر.
خوشا بحال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
به منم سر بزن
مرسی عزیزم
سلام سعیدهء مهربونم
چشم
چلاملکم فاطمه خانوم:*
خوبی داداش:دی
نمیخوای بیای اپ کنی جیگر؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام عزیزم
...من که فاطمه خانوم نیستم....من نعنام...شایدم پونه یا ریحون...
ولی هرچی راحتی همون صدام کن.
چرا میام
منتظرم امتحانام تموم بشه
سلام
تو چی نوشتی ؟
خیلی زیبا با کلمات بازی کردی
خیلی قشنگ می نویسی ٬ واقعا لذت بردم ٬مرسی مرسی
(میخواهندم ...
نه برای خودم...
برای زیبایی ام...
و نمیخواهمشان ...
نه برای خودشان...بلکه برای هوس های زودگذر.
رودخانه هنوز هم جاریست
جاریست و پر آب
رود ، رود است...)
حتما به من سر بزن.
موفق باشی
ممنونم...
قشنگ ذات شماست.
چشم
رود ، رود است...
چه فرق میکند جیحون باشد یا کارون...
مهم این است که من چون ماهی سیاه کوچولو به دریا خواهم پیوست و راز دریا را کشف خواهم کرد ...
سلامو خیلی قشنگ نوشتی
سلام دوست خوبم
ممنون
تو هم خیلی قشنگ نوشتی
من عصبانی نیستم و بد اخلاق..
اگر همه خوب بنویسند و آپ کنند!
:) آپ هم میکنیم
به نظر من تو مثل گوساله ای میمونی که راهش رو گم کرده و به یک گاودار کارکشته نیاز داری که یه دونه بخوابونه زیر گوشت و بهت بگه بسه تو هم میتونی ادم باشی فقط باید بخوای(البته در مورد نتیجه قولی بهت نمیدم)
تازه یه چیزه دیگه این چرت ترین متن ادبی بود که تا حالا خوندم
تا حالا کسی بهت گفته خیلی با ادبی؟
برچسب های خودت رو به دیگران نچسبون.
خوب شاید چون دید تو خیلی چرته ؛)
سلام..مهران در وبلاگم خداحافظی کرد.... :(
سلام دوست عزیز
ممنون که به ژیوار سر زدی و نظرتو گفتی و خوشحالم که شاید بخشی از نگفتنیهامون رو گفتم
ساده و راحت می نویسی و این خیلی مهمه چون حتما می دونی که آدم هایی هستند که نوشتن برای اونها سخت ترین کار دنیا است
اگه دوست داشته باشی تبادل لینک کنیم نظرت رو بهم بگو
موفق باشی
اگر به خان من آمدی ای مهربان
برایم چراغ بیاور....
سلام
با یک مطلب جدید بروزم
:)
ما دیر جنبیدیم
آفتاب زده بود
خدا چشمهایش را می مالید
و دلگیر از بی وفایی ابر ها
بود.
و من تو را بوسیدم
و او دید
ما دیر دیر جنبیدیم
خیلی دیر
چاقوی خدا خونی شد و
تو هم بی دل
آنچنان که دیگر شعر هایم را هم نمی خوانی
.
سر بزنید.
یا عشق
اومدم
سلام پونه عزیز
من آپ کردم بیایی خوشحالم میکنی
سلام
چشم
چقدر دلت پره.
موفق باشی و بروز.
راستی پیشم بیا.
:)
چشم
های صابخونه
دورت شلوغ نشه یادت بره از ما .؟
میگم من نباشم تو اپ نمیکنی فک کنم ... تنبل نبودی که تو ؟ یا بودی و ما بی خبر بودیم ....
من ادم بی معرفتی نیستم ... هستم ؟
سلام مهران عزیزم
من و این حرفا؟ شما ما رو یادت نره... از طرف من خیالت راحت
:) نه آپ نمیکنم....هروقت بازم اومدی...منم آپ میکنم....نه تنبلی من سر به فلک کشیده
نه....نیسی....تو گلی.
سلام
چرا مطلب جدید نمی نویسی ؟
کاکتوس بروزه
خوشحال می شم بیای
سلام گلم
مطلب که فراوونه....من زیاد کاغذ خط خطی میکنم...ولی...
چشم میام حتما